نگاهم با نگاهش باز آمیخت
و این دیوار سرد فاصله شاید فروریخت
نمی دانم چرا این راه رفته بازگشته
نگو با من که از اول هم این راه را نرفته
که رفته یا نرفته او همین جاست
و شاید دست هایش هم همان است، بی کم و کاست
نگاهم می کند مثل نگاه گرم دیروز
نگاهم می شود از گریه پرسوز
و قلبم می تپد در سینه بازهم
من و او می رویم در سایه با هم...
آنا حسینی
اااااا چقده نگاه داشت