می روی
دنیایی که روی دست هایم گذاشته ای
دیگر نفس نمی کشد...
****
کاش از جریان سیال ذهنم بیرون می ریختی
تا وقتی درونم را به اکسپرسیونیسم می سپارم
دوباره تو را مجسم نکند...
***
کاش کسی برای مردنم دعا کند..
می روی
دنیایی که روی دست هایم گذاشته ای
دیگر نفس نمی کشد...
****
کاش از جریان سیال ذهنم بیرون می ریختی
تا وقتی درونم را به اکسپرسیونیسم می سپارم
دوباره تو را مجسم نکند...
***
کاش کسی برای مردنم دعا کند..
این نظر توسط سولا در تاریخ 1348/10/11 و 15:20 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام. وای آنا چقد خوب بود ولی آخرش خیلی تلخ بود اعصابم خورد شد. راستی آنا خیلی دلم برات تنگ شده ه ه ه ه پاسخ : سلام دوشتممم
دل منم کلی تنگیده واست ببخش اگه ناراحت شدی گوگولی |